فیگور!!!

سلام به دوستان عزيز مکانيکي و غير مکانيکي...

اين بار هم يک کاريکاتور ديگه از بچه هاي خودمونو تو وبلاگ گذاشتم...

اميدوارم خوشتون بياد...

ادامه نوشته

لحظه وصال!!!

سلام!

بدون هيچ مقدمه اي ازتون مي خوام به " ادامه مطلب " بريد...
ادامه نوشته

بمب كاريكاتور!!!

با سلام به دوستان عزيز مكانيكي !

اين بار هم با دو تا از كارهام در خدمتتون هستم. توي اين پست مي تونيد كاريكاتور دو تا از دوستهاي خوبم رو كه با هماهنگي خودشون كشيدم ببينيد!

اميدوارم اين پست باعث پاكسازي گرد و غبار و تار عنكبوتهاي اخير وبلاگمون بشه!!!

لطفا به ادامه مطلب بريد <<<


ادامه نوشته

OOPS... THAT WAS A MAN!!!

یه مدطه بچه هاازوبلاگ بی خبرند.منم دنبال یه متلب جالب میگشتم که دوباره به مهیط باسفایه وبلاگ برگردین که این کلیپ بامذه به طورم خورد

پیشنهادمیکنم همه ببینید

دانلود کلیپ

قصه عینکم

شاید تکراری باشه ولی برای من همیشه خوندش لذت بخش بوده ...

به قدري اين حادثه زنده است كه از ميان تاريكي‌هاي حافظه‌ام روشن و پرفروغ مثل روز مي‌درخشد. گوئي دو ساعت پيش اتفاق افتاده، هنوز در خانة اول حافظه‌ام باقي است.
تا آن روزها كه كلاس هشتم بودم خيال مي‌كردم عينك مثل تعليمي و كراوات يك چيز فرنگي‌مأبي است كه مردان متمدن براي قشنگي به چشم مي‌گذارند. دائي جان ميرزا غلامرضا ـ كه خيلي به خودش ور مي‌رفت و شلوار پاچه تنگ مي‌پوشيد و كراوات از پاريس وارد مي‌كرد و در تجدد افراط داشت، به طوري كه از مردم شهرمان لقب مسيو گرفت ـ اولين مرد عينكي بود كه ديده بودم. علاقه دائي جان به واكس كفش و كارد و چنگال و كارهاي ديگر فرنگي مآبان مرا در فكرم تقويت كرد. گفتم هست و نيست، عينك يك چيز متجددانه است كه براي قشنگي به چشم مي‌گذارند.
اين مطلب را داشته باشيد و حالا سري به مدرسه‌اي كه در آن تحصيل مي‌كردم بزنيم. قد بنده به نسبت سنم هميشه دراز بود. ننه ـ خدا حفظش كند ـ هر وقت براي من و برادرم لباس مي‌خريد ناله‌اش بلند بود.
متلكي مي‌گفت كه دو برادري مثل علم يزيد مي‌مانيد. دراز دراز، مي‌خواهيد برويد آسمان شوربا بياوريد! در مقابل اين قد دراز چشمم سو نداشت و درست نمي‌ديد. بي‌آنكه بدانم چشمم ضعيف و كم‌سوست. چون تابلو سياه را نمي‌ديدم، بي‌اراده در همه كلاس‌ها به طرف نيمكت رديف اول مي‌رفتم. همه شما مدرسه رفته‌ايد و مي‌دانيد كه نيمكت اول مال بچه‌هاي كوتاه قدست. اين دعوا در كلاس بود. هميشه با بچه‌هاي كوتوله دست به يقه بودم. اما چون كمي جوهر شرارت داشتم، طفلك‌ها همكلاسان كوتاه قد و همدرسان خپل از ترس كشمكش و لوطي بازي‌هاي خارج از كلاس تسليم مي‌شدند. اما كار بدينجا پايان نمي‌گرفت. يك روز معلم خودخواه لوسي‌ دم در مدرسه يك كشيده جانانه به گوشم نواخت كه صدايش تا وسط حياط مدرسه پيچيد و به گوش بچه‌ها رسيد. همين‌طور كه گوشم را گرفته بودم و از شدت درد برق از چشمم پريده بود، آقا معلم دو سه فحش چارواداري به من داد و گفت:
«چشت كوره؟ حالا ديگر پسر اتول خان رشتي شدي؟ آدمو تو كوچه مي‌بيني و سلام نمي‌كني!؟»
معلوم شد ديروز آقا معلم از آن طرف كوچه رد مي‌شده، من او را نديده‌ام و سلام نكرده‌ام. ايشان عم عملم را حمل بر تكبر و گردنكشي كرده، اكنون انتقام گرفته مرا ادب كرده است.
در خانه هم بي‌دشت نبودم. غالباً پاي سفره ناهار يا شام كه بلند مي‌شدم چشمم نمي‌ديد، پايم به ليوان آب‌خوري يا بشقاب يا كوزة آب مي‌خورد. يا آب مي‌ريخت يا ظرف مي‌شكست. آن وقت بي‌آنكه بدانند و بفهمند كه من نيمه كورم و نمي‌بينم خشمگين مي‌شدند. پدرم بد و بيراه مي‌گفت. مادرم شماتتم مي‌كرد، مي‌گفت: به شتر افسارگسيخته مي‌ماني. شلخته و هردم‌بيل و هپل و هپو هستي، جلو پايت را نگاه نمي‌كني. شايد چاه جلوت بود و در آن بيفتي.
بدبختانه خودم هم نمي‌دانستم كه نيمه كورم. خيال مي‌كردم همه مردم همين قدر مي‌بينند!
لذا فحش‌ها را قبول داشتم. در دلم خودم را سرزنش مي‌كردم كه با احتياط حركت كن! اين چه وضعي است؟ دائماً يك چيزي به پايت مي‌خورد و رسوائي راه مي‌افتد. اتفاق‌هاي ديگر هم افتاد. در فوتبال ابداً و اصلاً پيشرفت نداشتم. مثل بقيه بچه‌ها پايم را بلند مي‌كردم، نشانه مي‌رفتم كه به توپ بزنم، اما پايم به توپ نمي‌خورد، بور مي‌شدم. بچه‌ها مي‌خنديدند. من به رگ غيرتم برمي‌خورد. دردناك‌ترين صحنه‌ها يك شب نمايش پيش آمد.
يك كسي شبيه لوطي غلامحسين شعبده‌باز به شيراز آمده بود. گروه گروه مردان و زنان و بچه‌ها براي ديدن چشم‌بندي‌هاي او به نمايش مي‌رفتند. سالن مدرسه شاپور محل نمايش بود. يك بليط مجاني ناظم مدرسه به من داد. هر شاگرد اول و دومي يك بليط مجاني داشت. من از ذوق بليط در پوستم نمي‌گنجيدم. شب راه افتادم و رفتم. جايم آخرسالن بود. چشم را به سن دوختم، خوب باريك‌بين شدم، يارو وارد سن‌ شد، شامورتي را در آورد، بازي را شروع كرد. همة اطرافيان من مسحور بازي‌هاي او بودند. گاهي حيرت داشتند، گاهي مي‌خنديدند و دست مي‌زدند ـ اما من هر چه چشمم را تنگ‌تر مي‌كردم و به خودم فشار مي‌آوردم درست نمي‌ديدم. اشباحي به چشمم مي‌خورد. اما تشخيص نمي‌دادم كه چيست و كيست و چه مي‌كند. رنجور و وامانده دنباله‌رو شده بودم. از پهلو دستيم مي‌پرسيدم : چه مي‌كند؟ يا جوابم نمي‌داد يا مي‌گفت مگر كوري نمي‌بيني. آن شب من احساس كردم كه مثل بچه‌هاي ديگر نيستم. اما باز نفهميدم چه مرگي در جانم است. فقط حس كردم كه نقصي دارم و از اين احساس، غم و اندوه سختي وجودم را گرفت.

بدبختانه يك بار هم كسي به دردم نرسيد. تمام غفلت‌هايم را كه ناشي از نابينائي بود حمل بر بي‌استعدادي و مهملي و ولنگاريم مي‌كردند. خودم هم با آنها شريك مي‌شدم.

ادامه نوشته

اگر کریستوفر کلمب ازدواج کرده بود

 اگر کریستوفر کلمب ازدواج کرده بود٬ ممکن بود هیچگاه قاره امریکا را کشف نکند٬چون بجای برنامه ریزی و تمرکز در مورد یک چنین سفر ماجراجویانه ای٬ باید وقتش را به جواب دادن به همسرش٬ در مورد سوالات زير می گذراند:

  - کجا داری میری؟

  - با کی داری می ری؟

  - واسه چی می ری؟

  - چطوری می ری؟

  - کشف؟

  -برای کشف چی می ری؟

  - چرا فقط تو می ری؟

  - تا تو برگردی من چیکار کنم؟!

  - می تونم منم باهات بیام؟!

  -راستشو بگو توی کشتی زن هم دارین؟

  - بده لیستو ببینم!

  - حالا کِی برمی گردی؟

  - واسم چی میاری؟

  - تو عمداً این برنامه رو بدون من ریختی٬ اینطور نیست؟!

  - جواب منو بده؟

  - منظورت از این نقشه چیه؟  

  - چطور ازت خبر داشته باشم؟  

  - راستی گفتی توی کشتی زن هم دارین؟!

  - من اصلا نمی فهمم این کشف درباره چیه؟

 - مگه غیر از تو آدم پیدا نمی شه؟

  - تو همیشه اینجوری رفتار می کنی!

  - خودتو واسه خود شیرینی می ندازی جلو؟!

  -  من هنوز نمی فهمم٬ مگه چیز دیگه ایی هم برای کشف کردن مونده!  

 - اصلا من می خوام باهات بیام!

  - فقط باید یه ماه صبر کنی تا مامانم اینا از مسافرت بیان!

  - واسه چی؟؟ خوب دوست دارم اونا هم باهامون بیان!

  - آخه مامانم اینا تا حالا جایی رو کشف نکردن!

  - ساکت باش!!!! تو به عنوان داماد وظیفته!

  - راستی گفتی تو کشتی زن هم دارین؟

مصارف بوق در ایران!!!

۱بوق کوچولو

سلام علیک
احوال پرسی با راننده آشنا

۲بوق
به...خیلی مخلصیم
احوال پرسی با راننده آشنا

۳بوق
کجایی بی وفا
احوال پرس با راننده آشنا

۵۶۹بوق
کجا؟؟؟
ویژه مسافرکشی

بوق بدون وقفه به مدت نیم ساعت
بدو بیا دیر شد
صدا زدن خانم جهت رفتن به مهمانی

بوق بدون وقفه معمولی با آهنگ
دید دید ... دیدید دید!!
جلوی مراکز درمانی هنگام مشاهده ماشین عروس حتی خالی!

نصب بو قطار روی پیکان
ندارد
نشانه ذوق سرشار راننده

نصب بوق کامیون روی موتور سیکلت
ندارد
نشانه بزرگواری موتور سوار

نصب آژیر بجای بوق
بی بو.. ببو ...
ویژه رانندگانی که عشق پلیس بازی دارند

نصب صدای خروس به جای بوق
قوقولی قوقو...
ویژه روستایی های عزیز که سالهاست از روستا دور مانده اند!!

تیس تیس
ندارد
کلاس بالای راننده

عکس هایی از زندگی دانشجویی

این عکس ها در سایز اصلی در ادامه ی مطلب قرار داده شده اند
    
  

ادامه نوشته

چه کسی عصای مرا ربود!

مرا توان کامنت گذاردن نیست، چه کنم؟
غم و غصه ام کم نیست ، چه کنم؟
غم نمره بخورم یا وبلاگ
معدلم کم، کم نیست ، چه کنم؟
غم فراق بخورم یا دردم
دل تنگی ام کم نیست، چه کنم؟
رشته ای انتخاب کرده ام که مگوی
راه برگشتی نیست ، چه کنم؟
رشته را هیچ دانشگاه را بگوی
بدتر از این دگر نیست، چه کنم؟
دانشگاه که هیچ استاد را مگوی
خدا هم همتای او نیست، چه کنم؟
خدایا مرا کش راحتم کن
امیدم دگر عصایم نیست، چه کنم؟


(اینو تو یه وبلاگ گذاشتم گفتم اینجام بذارم استعدادام تلف نشه تو این یونی!!!)

تست هوش!!!

 سلام

به نظرتون این چیه؟

تو ادامه مطلب ببینید چقدر طرز فکرتون درسته

http://emati.persiangig.com/IMG_0321.JPG

ادامه نوشته

استاتیک!

بابا اینارو بی خیال ...

 بریم استاتیک بخونیم پاس شیییییییییییییییییم!!!!!!

توجه

(اینو گفته باشم  "این مطلب رو واسه اونا نوشتم که نمره پایینی آوردن و به نمره بالایی ها مخصوصا آقای مویدی و آقای پیری هیچ ربطی ندارد!!!")

مرد ، صومعه و راهب ... !

سلام به همگي اين يه داستان كاملا واقعيه .اميدوارم درس عبرتي بشه واسه ادماي بيكار!!!!

اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت :

«ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟ »

 

رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد.

 شب به او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند.

 شب هنگام وقتی مرد می خواست بخوابد صدای عجیبی شنید.

 صدای که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود .. صبح فردا از راهبان صومعه پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی گفتند :« ما نمی توانیم این را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی»

مرد با نا امیدی از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.

 

 

چند سال بعد ماشین همان مرد بازهم در مقابل همان صومعه خراب شد .

راهبان صومعه بازهم وی را به صومعه دعوت کردند ، از وی پذیرایی کردند و ماشینش را تعمیر کردند.

 آن شب بازهم او آن صدای مبهوت کننده عجیب را که چند سال قبل شنیده بود ، شنید.

صبح فردا پرسید که آن صدا چیست اما راهبان بازهم گفتند: :« ما نمی توانیم این را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی»

این بار مرد گفت «بسیار خوب ، بسیار خوب ، من حاضرم حتی زندگی ام را برای دانستن فدا کنم. اگر تنها راهی که من می توانم پاسخ این سوال را بدانم این است که راهب باشم ، من حاضرم . بگوئید چگونه می توانم راهب بشوم؟»

راهبان پاسخ دادند « تو باید به تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما بگویی چه تعدادی برگ گیاه روی زمین وجود دارد و همینطور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین را به ما بگویی. وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب خواهی شد.»

 

 

 

مرد تصمیمش را گرفته بود. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد.

 

مرد گفت :‌« من به تمام نقاط کرده زمین سفر کردم و عمر خودم را وقف کاری که از من خواسته بودید کردم . تعداد برگ های گیاه دنیا 371,145,236, 284,232 عدد است. و 231,281,219, 999,129,382 سنگ روی زمین وجود دارد»

 

راهبان پاسخ دادند :« تبریک می گوییم . پاسخ های تو کاملا صحیح است . اکنون تو یک راهب هستی . ما اکنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم.»

ادامه نوشته

يك هفته ي خيلي دوست داشتني!!

 

یک هفته خیلی دوست داشتنی !!

 

http://www.iranalive.net/

 

شنبه: زنم برای یک هفته به دیدن مادرش رفته و من و پسرم لحظاتی عالی را خواهیم گذراند. یک هفته تنها . عالیه. اول از همه باید یک برنامه هفتگی درست و حسابی تنظیم کنم. اینطوری میدونم که چه ساعتی باید از خواب بیدار بشم و چه مدتی را در رختخواب و چقدر وقت برای پختن غذا توی آشپزخانه صرف میکنم. همه چیز را به خوبی محاسبه کرده ام. وقت برای شستن ظرفها، مرتب کردن خانه و خرید کردن و همه روی کاغذ نوشته شده است. چقدر هم وقت آزاد برایم میماند. چرا زنها آنقدر از دست این کارهای جزیی و ساده شکایت دارند. درحالی که به این راحتی همه را میشود انجام داد . فقط به یک برنامه ریزی صحیح احتیاج است. برای شام هم من و پسرم استیک داریم. پس رومیزی قشنگی پهن کردم و بشقابهای قشنگی چیدم و شمع و یک دسته گل رز روی میز نهادم تا محیطی صمیمانه به وجود آورم. مدتها بود که آنقدر احساس راحتی نکرده بودم.

 

 

ادامه نوشته

آزمون (طنز)

 

- به نظر شما مجسمه ها چه شدند؟!

به نظر شما چرا وزیر بهداشت گفت: "تک فرزندي روش نادرستي است...

.

.

.

لطفا به ادامه مطلب مراجعه کنید.

 

ادامه نوشته

نمايشگاه كاريكاتور!

با سلام خدمت بچه هاي خوب مكانيكي!

    خانه فرهنگ يك نمايشگاه كاريكاتور از تاريخ 89/2/12 به مدت 1 الي 2 روز (حدود ساعت 2-12) برگزار ميكنه كه من هم جند تا كار براي اين نمايشگاه كشيدم. دوست دارم شما هم به نمايشگاه بيايد و از محيط اونجا لذت ببريد ؛ حد اقل ديدنشون خالي از لطف نيست! مخصوصا زماني كه يكي از اون كاريكاتورها ؛ كاريكاتور  "دكتر زلفي گل " و دكتر "فرشته صنيعي" باشه!!! البته اميدوارم "سنگ اندازي فرهنگي " نكنند و بگذارن اين اثر هم به معرض عموم گذاشته بشه.

توي اين پست براي آشنايي شما چند تا از كارهاي قبلي خودم رو گذاشتم كه اميدوارم ازشون لذت ببرين!

لطفا به ادامه مطلب بريد...

ادامه نوشته

سانسورو

بعد از سیستم های پیشرفته ی دوخت لباس با سیستم جدیدی اشنا شوید به نام شتر دیدی ندیدی

http://sphotos.ak.fbcdn.net/hphotos-ak-snc3/hs396.snc3/24102_1259993388705_1495779547_30628666_4278663_n.jpg

شرایط ازدواج

 

شرایط    ازدواج

 

در استان های مختلف

ادامه نوشته

قضاوت مردم

اگر لباس تنگ و چروک و بیریخت بپوشن

در مورد پولداره :
ایول عجب لباسی معلوم نیست از کجا خریده ... اصل مارک داره ... فکر کنم خودش از خارج خریده
در مورد بی پوله : عجب لباس جیغی ... احتمالا" بهش صدقه دادن شایدم دست دوم

اگر مد ... مدل هچل هفتی بزنن


در مورد پولداره : اوه ببین چه تیپی زده ... از سیخای سرش معلومه ژلش ایستوریای اصل ایتالیاست ... فکر کنم تیریپی که زده همین دیروز انریکو زده ... اونجا هر چی شلوارت پاره تر باشه محبوبیت بیشتره
در مورد بی پوله : اه چه شپل ... فکر کنم با صابون دست و صورت سرش میشوره که انقدر سیخ واستاده ... تو خونشونم که سوزن نخ پیدا نمیشه یک کوک به این پاره پوره ایاش بزنه

اگر تند تند غذا بخوره

در مورد پولداره : ببین چقدر گرفتاره که مجبوره انقدر تند غذا بخوره یا هواپیماش داره میپره یا جلسه مهمی داره
در مورد بی پوله : اوووووو انگار از قحطی فرار کرده
ادامه نوشته

فتوکاتور

 

برای مشاهده فتوکاتورهای روز به ادامه مطلب مراجعه کنید.

 

 

ادامه نوشته

کی چی سوار میشه!!!(طنز)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ادامه نوشته

طنز  آخر سال

سلام بروبچ...

1-چهارشنبه سوری: فرصتی بسیار مناسب برای افرادی که زیاد مایل نیستند بهار سال آینده را مشاهده کنند! اتفاقی که در آخرین سه شنبه سال می افتد، اما معلوم نیست به چه دلیلی به جای سه شنبه سوری به آن چهارشنبه سوری می گویند. نام یک فیلم که موضوع آن هیچ ربطی به نام فیلم ندارد


۲- خانه تکانی: تکان خوردن خانه، نوعی زلزله بدون خسارت جانی که البته در برخی موارد همراه با خسارتهای شدید مالی (از جمله تعویض مبلمان، پرده ها، تلویزیون و…) می باشد، نام یک نوع ورزش که در آن مردان “کوزت”وار اقدام به شست و شوی شیشه منازل و تمیز کردن خانه می کنند.
توضیح مرتبط:ای کاش به جای این همه خانه تکانی کمی هم به خانه دلمان تکانی می دادیم…


۳- خرید نوروزی: روزهای کشیدن چک، روزهای حسرت کشیدن پشت ویترین مغازه ها، روز” بابا من اینو می خوام “،”بابا من اونو می خوام”، روز درک معنی فاصله طبقاتی به کمک تک تک سلولهای بدن


۴ - جلو کشیدن ساعت: سنتی قدیمی که با توجه به تحقیقات بعمل آمده جدید، کنار گذاشته شد. عملی که از ۱۵ سال پیش با هدف صرفه جویی در مصرف برق انجام می گرفت اما امروزه برخی محققان، دریافته اند که این عمل هیچ تأثیری درکاهش مصرف برق ندارد و مردم کشورمان هم در این ۱۵ سال سر کار بوده اند و الکی هی ساعتها را جلو و عقب می کشیده اند!


۵ – مسافرت نوروزی: ترفندی برای جیم شدن از دست مهمانان نوروزی. فرصتی طلایی برای مأموران راهنمایی و رانندگی… البته نه برای جریمه کردن بلکه برای ارشاد رانندگان خطاکار!


۶- روبوسی: سخت ترین جای دید و بازدید. معمولاً بعد از دست دادن انجام می گیرد.
یک خواهش مرتبط: لطفاً در طول تعطیلات نوروزی از خوردن پیاز و سیر جداً خودداری کنید.


۷ – عیدی: انگیزه اصلی برای رفتن به خانه اقوام. دادنش برخلاف گرفتنش بسیار سخت است. معیاری مناسب برای سنجش این که هر فرد چقدر دوستتان دارد.


۸ - رژیم غذایی: احتمالاً در طول تعطیلات نوروز کلاً بی خیال این مورد شده اید، موردی که هم گرفتنش در طول تعطیلات باعث پشیمانی است و هم نگرفتنش!



۹ - برنامه های نوروزی تلویزیون: یک سریال عشقولانه که در طی سیزده، چهارده قسمت در آن جوانی بی”وفا” (که تریپ صحبت کردنش اصلاً به تقلید از”محمد رضا فروتن” نیست) سعی می کند “وفا”دار شود. یک عالمه فیلم سینمایی شامل ۳ تا ماتریکس، یک دونه مرد عنکبوتی و… همچنین پخش جومانجی برای هزارمین بار.


۱۰ – سیزده به در: روزی که جماعت از خانه هایشان به مقصد کوه، دشت و بیابان خارج می شوند. روز طلایی دزدان. روزی که به جنگل می رویم و در آنجا آشغال می ریزیم، شاخه های درختان را می شکنیم و طبیعت را از بین می بریم. شاید به همین علت در تقویم، نام سیزده به در را “روز طبیعت” گذاشته اند.


۱۱- چهارده فروردین: یکی از روزهای سخت سال. روزی که پس از ۲۰ روز خوردن و خوابیدن مجبوری دوباره صبح زود از خواب بیدارشوی…
۱۲- روزهای بعد از تعطیلات: زمان پاس کردن چکها(برای کارمندان محترم)، نشستن پای لرز بعد از خوردن آجیل (این روزها علاوه بر خوردن خربزه خوردن خیلی چیزها باعث لرزش پا می شود!) روزهای سختی که باید ناخواسته خوردن شیرینی و میوه را ترک کنید. روزهایی که قبض تلفن و موبایل (مخصوصاً SMS آن) منجر به بلند شدن دود از سر شما خواهند شد
 

 

موفق باشید

مقایسه دختر شرقی با غربی(طنز)

جنس: دختر


مکان: شمال اورگان، غرب ولایات المتحده

سن: بین بیست تا بیست و پنج

تحصیلات: فوق لیسانس رشته زیست شناسی، لیسانس بیوشیمی، دانشجوی دکترای میکروبیولوژی

ادامه نوشته

بچه ها دزد ، دزد بچه ها!!!

طبق اخبار دریافتی از ستاد مرکزی خبر و بچه های گل حراست و باسو نیوز تعدادی از سیستم های سایت به تاراج رفت.

در مورد هویت اشخاص ما اطلاعاتی در دست داریم که چون نمیخوایم به شخص (اشخاص) خاصی با وجود اینکه خیلی خیلی خیلیییییییییییییییییی سخته اشاره کنیم ولی ما نمیتونیم.

کلیات ماجرا از این قرار بوده که تعدادی سیستم نیست . کی برده؟؟؟ کجا برده؟؟؟ چرا برده؟؟؟ واسه کی برده؟؟؟ چه جوری برده؟؟؟ اصلا برده؟؟؟ اینجا دزدگیر نداشته؟؟؟ در سایت باز بوده؟؟؟

و اما جوش کاری پس از مرگ سهراب!!!

( کاری از عرفان مهدی و oc)( )

گفتگوی کفن با مرده(طنز)

گفتگوی کفن با مُرده(طنز)

گفت و گوی کفن با مرده(طنز)

آهای حاجی پاشو چه وقت خوابه

پاشو دیگه وقت حساب کتابه

هو، نگو این کیه که آزار داره

پاشو ببین کفن با هات کار داره!

چه هیکلی زدی به هم، آفرین

چش نخوری، قد و برم آفرین

بی‏خودی زور نزن دیگه تو مُردی

چن ساعتی می‏شه که جون سپردی

حالا دیگه وقت حساب کتابه

داد نزنی مُرده ی زیری خوابه

مُرده‏ی زیری آدمی خلافه

تیزی باهاش دَفنه تو غلافه
قاط بزنه تیزی رو وَر می‏داره

می‏زنه و بابا تو در میاره

یادت میاد چه روزگاری داشتی

چه اسکناسا که روهم می‏ذاشتی؟

هی اسکناس می‏ذاشتی رو اسکناس
اونم با پول رشوه و اختلاس
می‏گفتی یک وعده غذا کافیه

صرف غذا باعث علافیه!

 

گفت و گوی کفن با مرده(طنز)

می‏گفتی یک آدم با کیاست

باید کُنه تو زندگی قناعت

لباس ده سال پیشت تنت بود

هم تن تو هم تن اون زنت بود

بعد شعار ضد صهونیستی

سر می‏دادی شعار ساده زیستی!

می‏گفتی آدمی که ساده زیسته

نمره زندگیش همیشه بیسته

لباس وصله‏دار تنت می‏کردی

هزار تا نفرین به زنت می‏کردی

می‏گفتی روسری برات خریدم

نمی‏دونی چه زحمتی کشیدم

فقط یادت باشه به هر بهونه

باید هف هش سالی سرت بمونه

عروسی و عزا سرت کن خانوم

خلاصه هر کجا سرت کن خانوم

زیاد نشورش یهو رنگش می‏ره

رنگ گل سرخ و قشنگش می‏ره

هَف هَش سالی با روسریت صفا کن

تو این هف هش سال حاجیتو دعا کن

 

گفت و گوی کفن با مرده(طنز)

 

الگوی مصرف که نداشتی حاجی

هر چی که داشتی جا گذاشتی حاجی

خیال نکن دنیا هنوز همونه

پشت سرت نفرین این و اونه

تو شیشه کردی خون هر فقیرو

چقد بیچوندی مردم اسیرو

خیال نمی‏کردی یه ذره هیچم
یروز منم دور تنت بپیچم!
مصرف کارای بدت زیاد بود
خیلی کارات قابل انتقاد بود
یادت میاد همسایه‏تون نون نداشت

حتی پول دوا و درمون نداشت؟

یادت میاد گفتی به من چه ول کن
این آدما رو زنده زنده گِل کن؟
ببین همون همسایه صبورت

خاک داره با بیل می ریزه تو گورت!

یکی نبود بهت بگه که بسه

خدا همیشه جای حق نشسته؟

یادت نبود فشار قبری هم هس

خورشید حقی پشت ابری هم هس؟

 

گفت و گوی کفن با مرده(طنز)

هیچکی بهت نگفت فلانی مُرده؟

نکیر و منکر به گوشت نخورده؟

نکیر و منکر دوتا بی‏گناهن

پیام دادن دارن میان، تو راهن!

اهل مزاح و رشوه خواری نیستن

اونجوری که تو دوس داری نیستن

تو مَرد نیستی تو شبیه مَردی

چرا که اصلاً کار خوب نکردی

کاری که اینجا دستتو بگیره

البته این حرفا واسه تو دیره!

اونقدِ حرص مال دنیا خوردی

تا آخرش سکته زدی و مُردی

کاش واسه پول دلت پُر از غم نبود

                  مصرف انسانیتت کم نبود

 

جمشید محمدی مقدم «حامی»

چگونگی بیچاره کردن بیل گیتس !

www.Iranvij.ir | گروه اینترنتی ايران ويج ‌

 

ErrooorTM.CoM| گروه اینترنتی ايران ويج ( ارور سابق )‌ بیل گیتس در هر ثانیه ۲۵۰ دلار آمریکا درامد داره، یعنی ۲۰ میلیون دلار در روز و ۸/۷ میلیارد دلار در سال!

ErrooorTM.CoM| گروه اینترنتی ايران ويج ( ارور سابق )‌ اگر ۱۰۰۰ دلار از دست وی بر زمین بیوفته به خودش این دردسر رو نمیده که برش داره، چون در ۴ ثانیه ای که برداشتنش طول میکشه، این پول عایدش شده!

ErrooorTM.CoM| گروه اینترنتی ايران ويج ( ارور سابق )‌ آمریکا در حدود ۶۲/۵ هزار میلیارد دلار بدهی داره و بیل گیتس به تنهایی میتونه ظرف ۱۰ سال تمام بدهی آمریکا را بازپرداخت کنه!

ErrooorTM.CoM| گروه اینترنتی ايران ويج ( ارور سابق )‌ او میتونه نفری ۱۵ دلار به همه جمعیت جهان بده و باز هم ۵ میلیون دلار در جیبش باقی خواهد ماند!

ErrooorTM.CoM| گروه اینترنتی ايران ويج ( ارور سابق )‌ اگر مایکل جردن یعنی گرانترین ورزشکار آمریکایی هیچ غذا و آبی نخوره و همه ۳۰ میلیون دلار درامد سالانه اش رو پس انداز کنه، ۲۲۷ سال طول خواهد کشید تا به ثروتمندی بیل گیتس بشه!

ErrooorTM.CoM| گروه اینترنتی ايران ويج ( ارور سابق )‌ اگر بیل گیتس رو به صورت یک کشور تصور کنیم، ۳۷ مین کشور ثروتمند جهان میشه! یا به تنهایی درامدی برابر سیزدهمین کمپانی عظیم آمریکایی خواهد داشت، حتی بیشتر از آی بی ام!

ErrooorTM.CoM| گروه اینترنتی ايران ويج ( ارور سابق )‌ اگر همه ثروت بیل گیتس رو تبدیل به یک دلاری کنیم ، میشه جاده ای از ماه تا زمین باهاش کشید که ۱۴ بار رفته و برگشته! ولی ساخت این جاده، ۱۴۰۰ سال طول خواهد کشید و ۷۱۳ بار بوئینگ ۷۴۷ باید برای جابجایی این پول ها پرواز کنند.

ErrooorTM.CoM| گروه اینترنتی ايران ويج ( ارور سابق )‌ بیل گیتس امسال ۴۰ ساله میشه. اگر فرض رو بر این بگیریم که هنوز ۳۵ سال دیگه هم زنده خواهد بود، میتونه روزی ۷۸/۶ میلیون دلار خرج کنه قبل از اینکه به بهشت بره!

ErrooorTM.CoM| گروه اینترنتی ايران ويج ( ارور سابق )‌ اما اگر کاربران ویندوزهای مایکروسافت بتونن بابت هرباری که کامپیوترشون هنگ میکنه، یک دلار از بیل گیتس خسارت بگیرن، وی تنها در ۳ سال ورشکست خواهد شد! حالا ببین چه خبره؟
 

خصوصیات دانشجوهای کشورهای مختلف

خصوصیات دانشجوهای کشورهای مختلف

ژاپن: به شدت مطالعه می کند و برای تفریح ربات می سازد!

 

مصر: درس می خواند و هر از گاهی بر علیه حسنی مبارک، در و پنجره دانشگاهش را می شکند!

 

هند: او پس از چند سال درس خواندن عاشق دختری می شود و همزمان برادر دوقولویش که سالها گم شده بود را پیدا می کند. سپس ماجراهای عاشقانه واکشنی(ACTION) پیش می آید و سرانجام آن دو با هم عروسی می کنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود!

 

عراق: مدام به تیر ها و خمپاره های تروریست ها جاخالی می دهد ودر صورت زنده ماندن درس می خواند!

 

چین: درس می خواند و در اوقات فراغت مشابه یک مارک معروف خارجی را می سازد و با یک دهم قیمت جنس اصلی می فروشد!

 

اسرائیل : بیشتر واحدهایی که او پاس کرده، عملی است او دوره کامل آموزشهای رزمی و تروریستی و کماندویی را گذرانده! مادرزادی اقتصاد دان و نزول گیر و ربا خوار به دنیا می آید!

گینه بی صاحاب!: او منتظر است تا اولین دانشگاه کشورش افتتاح شود تا به همراه بر و بچ هم قبیله ای درس بخواند!

 

کوبا: او چه دلش بخواهد یا نخواهد یک کمونیست است و باید باسواد باشد و همینطور باید برای طول عمر فیدل کاسترو و جزجگر گرفتن جمیع روسای جمهوری امریکا دعا کند!

 

پاکستان: او بشدت درس می خواند تا در صورت کسب نمره ممتاز، به عضویت القاعده یا گروه طالبان در بیاید!

 

اوگاندا: درس می خواند و در اوقات بیکاری بین کلاس؛ چند نفر از قبیله توتسی را می کشد!

 

انگلیس: نسل دانشجوی انگلیسی در حال انقراض است و احتمالا تا پایان دوره کواترناری!! منقرض می شود ولی آخرین بازماندگان این موجودات هم درس می خوانند!

 

ایران: عاشق تخم مرغ است! سرکلاس عمومی چرت می زند و سر کلاس اختصاصی جزوه می نویسد! سیاسی نیست ولی سیاسی ها را دوست دارد. معمولا لیگ تمام کشورهای بالا را دنبال می کند! عاشق عبارت «خسته نباشید» است، البته نیم ساعت مانده به آخر کلاس! هر روز دوپرس از غذای دانشگاه را می خورد و هر روز به غذای دانشگاه بد و بیراه می گوید! او سه سوته عاشق می شود! اگر با اولی ازدواج کرد که کرد، و الا سیکل عاشق شدن و فارغ شدن او بارها تکرار می شود! جزء قشر فرهیخته جامعه محسوب می شود ولی هنوز دلیل این موضوع مشخص نشده که چرا صاحبخانه ها جان به عزرائیل می دهند ولی خانه به دانشجوی پسر نمی دهند! (فهمیدین به منم بگین) او چت می کند! خیابان متر می کند، ودر یک کلام عشق و حال می کند! همه کار می کند جز اینکه درس بخواند نسل دانشجوی ایرانی درسخوان در خطر انقراض است! از من می شنوین بی خیال دانشگاه بشین بهتره (تفریحات بهتر و کم دردسرتر هست)خود دانید.

داستان ازدواج یک دانشجو با دختر بیلگیتس

گفتم این روزا هم ولنتاینه هم سپندارمذگان این پست رو گذاشتم

پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی
پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم
پدر: اما دختر مورد نظر من ، دختر بیل گیتس است
پسر: آهان اگر اینطور است ، قبول است
پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید:
پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم

بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند

پدر: اما این مرد جوان قائم مقام مدیرعامل بانک جهانی است

بیل گیتس: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است

بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود
مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم!
پدر: اما این مرد جوان داماد بیل گیتس است!
مدیرعامل: اوه، اگر اینطور است، باشد
و معامله به این ترتیب انجام می شود

نتیجه اخلاقی: حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم می توانید
چیزهایی بدست آورید. اما باید روش مثبتی برگزینید.

نکته اخلاقی توسط نویسنده: وقتی چیزی برای کادو دادن ندارید عشق خود را کادو کنید.( خیلی ربط داشت )

دیدنی و البته شنیدنی

هر وقت از دست استادتون عصبانی شدید ادامه مطلبو ببنید........................


 

ادامه نوشته

بدون شرح

طرز تهيه آدم باكلاس

طرز تهيه آدم باكلاس

اگر شما ذاتا انسان با کلاسي هستيد که هيچ! در غير اين صورت بايد از هر فرصتي براي نشان دادن اين موضوع استفاده کنيد. شايد باورتان نشود، ولي شما مي‌توانيد از جراحت خود نيز براي کلاس گذاشتن استفاده کنيد. فقط کافيست جواب‌هاي زير را با اندکي قيافه موجّه بيان کنيد:............................

ادامه نوشته

معما جالب بیل گیتس برای استخدام در مایکروسافت

دو اتاق در مجاورت هم قرار دارند. هر کدام یک در دارند ولی هیچکدام پنجره ندارند. درهایشان که بسته باشد درون اتاقها کاملا تاریک است. در یک اتاق سه چراغ برق به توانهای ۱۰۰، ۱۱۰ و ۱۲۰ وات و در اتاق دیگر سه کلید برق مثل هم وجود دارد.( لطفا به شکل زیر نگاه کنید) ما نمیدانیم کدام کلید کدام چراغ را روشن میکند( مثلا نمیدانیم آیا کلید وسطی مربوط است به چراغ وسطی یا به چراغهای دیگر اما بطور قطع میدانیم که هر کدام از کلید ها یکی از چراغها را روشن میکند. همچنین ترتیب چراغها را هم نمیدانیم ). شما معلوم کنید که هرکلید مربوط به کدام چراغ است. برای اینکار و در شروع، شما باید در اتاق کلیدها باشید و کار را از آنجا شروع کنید. شما میتوانید هر چند مرتبه که بخواهید کلیدهارا روشن و خاموش کنید. اما شما تنها هستید و نمیتوانید از کسی کمک بگیرید وهیچگونه وسیله ای هم خواه برقی خواه غیر برقی بهمراه ندارید و مهمتر از همه اینکه شما حق ندارید بیش از یکبار وارد اتاق چراغها شوید و وقتیکه وارد شدید و بیرون آمدید، دیگر نمیتوانید مجددا وارد آن اتاق بشوید.

این معما را بیل گیتس در سال 2002 طراحی کرد تا از بین 100 مهندس یکی را
برای شرکتش انتخاب کند.
حال بفرمایید که هر کلید کدام چراغ را روشن می کند؟
خواهشا در اینترنت به دنبال جواب نگردید جواب رو خودم در زمانی مناسب در نظرات خواهم گذاشت
با تشکر

یه واقعیت دانشجویی

* یه واقعیت دانشجویی *

به نام خدا 

سلام به همه دوستان گرام و گرامه 

چه می كنید با امتحانات ؟  

ما كه مثل ... داریم روز و شب درس می خونیم تا این ترم به خیر بگذره!  ( همه اشتباه فكر كردین ! منظورم مثل بچه های خوبه )

تصاویر زیر شرح حالیه از ما دانشجوها! دیگه ما كه با هم تعارف نداریم ! حقیقته !

 

برای دیدن تصاویر به ادامه مطلب مراجعه کنید                f3su4o

                                                   شروع ترم 

ادامه نوشته

شعر همداني

اين هم يه شعر همداني تقديم به شما:

 

چرا با تير كمان سنگ ل‍ِر مي دي تو  *********  بـري گرفتنم گَل پِر مي دي تو 

سر بان دان نشـان ، آخـه غريبم   *********  پَچا قلب من هي شِر مي دي تو

بـري يي لـت نامه ي عـاشقانـه   *********  بوات برام كشيده خط و نشانه

نيميدانه كه ويـلان تونـم مــه ؟   **********  بشش بگو برام ل‍ٌقٌظ نخوانـه

اگــه اي بي وفــا بيـگانتم مَه    *********  از او زنجيلياي چِلخانتم مــه

سـر مـه كــمتر اَ ران ملخ نيس  **********  قبولش كن ازُم مورچانتم مه

نميدانه كه ويـلان تونــم مــه ********** ميان كوچه حيــران تونم مه

ميـام پيش دادات ميگم ماخامت  ************ مه نوكر دادا جان تونم مه

من تنها در خوابگاه!

سلام سلام

این بار یک داستان از من...

شاید خوندنش فقط سه دقیقه وقتتون رو بگیره

خیلی خوشحالم میکنید اگه  بخونیدش

نظر شما برام مهمه

...................................................................

اون روز تو کل طبقه ي دوم تنها بودم. تنها تنها.هیچ اثری مبنی بر وجود موجود زنده ای یافت نمیشد.جو سکوت سنگینی هم بر خوابگاه و هم بر دل من حاکم بود. ساعت ۵:۰۰ بود رفتم کتري رو گذاشتم روي گاز و نشستم که ادبيات بخونم,  خيلي خوابم ميومد. چشامو به زور باز نگه داشته بودم.

...

متوجه شدم همون جا رو کتابا خوابم برده... (بقیه ی داستان در "ادامه مطلب... ")

ادامه نوشته

فرزند گمشده انیشتین بلاخره پیدا شد!!!!

 خبر تصویری: 

فرزند گمشده ی انیشتین

 پس از سالها پیدا شد!!!!!!

 

دوستان عزیز تحریم این مطلب ربطی به رشته مکانیک نداره. واقعا معذرت می خوام!!! (فکر نکنم لازم باشه بگم که دارم شوخی می کنم.) 

ولی خب چون واقعا خبر جالبی بود گفتم بذارم..... برای دیدن عکس ها لطفا اونها رو تو کامپیوترتون ذخیره (سیو سابق) کنید!

برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب مراجعه کنید....

ادامه نوشته

مجموعه کاریکاتور مشاهیر جهان

مجموعه کاریکاتور مشاهیر جهان:
 


مجموعه ای از کاریکاتورهای مشاهیر جهان در این تاپیک گردآوری شده؛ اگر آنها را نمی شناسید با کلیک برروی اسمشان به ویکی پدیا هدایت می شوید و اطلاعات مروبط به آن فرد را کسب می کنید.

 

http://tehran365.com/1388/mashahir/4.jpg

ادامه نوشته

عجیب ترین قوانین دنیا!!!!!!!

خیلی جالب است!!! حتما بخوانید.....

(دوستان عزیز تعدادی از این قوانین رو به علت داشتن مشکل اخلاقی سانسور کردم!! متاسفم!!)

 

۱. جویدن آدامس در سنگاپور ممنوع است.  

2. تقلب کردن در مدارس بنگلادش غیر قانونی است و افراد بالای 15 برای تقلب به زندان فرستاده می شوند.

3. در تایلند انداختن آدامس جویده شده تا 500 دلار جریمه دارد و قبل از خارج شدن از خانه حتما باید لباس زیر پوشیده باشید.

4. مشاهده فیلم های کاراته ای تا سال 79 در عراق ممنوع بود. 

ادامه نوشته

چشم اندازی به  آینده

                         آینده رو چه جور می بینید؟؟؟       

 

عکس: سال 3000 به روایت تصویر !

www.actorpic4u.mihanblog.com

 

 
www.actorpic4u.mihanblog.com 
ادامه نوشته

طلب بخشش به سبك بچه زرنگ ها

کودکی به مامانش گفت، من واسه تولدم دوچرخه می خوام. بابی پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد. مامانش بهش گفت: آیا حقته که این دوچرخه رو برات بگیریم واسه تولدت؟ بابی گفت: آره.
مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.


نامه شماره یک
سلام خدای عزیز
اسم من بابی هست. 
من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
دوستدار تو
بابی
ادامه نوشته

خودکشی

تصویر دیدنی خودکشی شخصی که در آستانه مرگ توسط یک امدادگر نجات یافت

 

 

 

ادامه نوشته

عيد قربان

عرض كنم كه....

عيد همه مبارك!

اما هدف از گذاشتن پست اين بود كه اين قرباني مارو ببينيد و كمي شاد شيد

خيلي گوسفند بود

 

 

ای کاش...

 

ای کاش ...

پاسخگوي شركت مايكروسافت

True Telephone conversations recorded from Various Help Desks around the U.K
تو شرکت مايکر سافت يه قسمتي وجود داره به اسم عيب يابي تلفني و مشاوره (فکر کنم درست ترجمه کردم)
هر کسي مشکلي داشته باشه راجع به کامپيوتر و برنامه هاي کامپيوتري به اين مرکز زنگ ميزنه و از اون ها راهنمايي ميخواد..فرض رو بر اين ميذاريم که هر کسي که با کامپيوتر کار ميکنه از يه دانش ابتدايي نسبت به اين دستگاه برخورداره..اونم تو انگليس...
چند تا از مکالمات و مشاوره هاي تلفني اين مرکز رو بخونين ...

بعد از خوندن اين مطلب 1- به IQ ي وافر ايراني هاي عزيز نسبت به ساير كشورها پي مي بريم
2- ميبينيم كه مشاورين مركز مايكروسافت چقدر صبور هستند!!!
3- ميبينيم كه هركدوم از ما براي خودمان بيل گيتسي هستيم!!!!

حتما بخوانيد!!!! باورتان نمي شه!!!!!!



ادامه نوشته

تصاویر روزگار پیری شخصیت‌های هالیوود!

هیچ فکر کرده‌اید اگر شخصیت‌های دوست‌داشتنی توی کارتون‌ها پیر بشوند، چه شکلی خواهند شد؟!
ادامه نوشته

تصوير اعدام جنايتكاري كه دخترها را عمدي مي ترساند

توجه توجه بالا خره اعدامش كردن

براي ديدن عكس هم به ادامه مطلب بريد

راستي يه ۲ هفته نميام وبلاگ كاري داشتين ميل بزنين

emad_abbasnia@yahoo.com
eabbasnia@gmail.com

ادامه نوشته

چندتا عکس باحال

چندتا عکس باحال گرفتم گفتم شمام ببینید بد نیست

اولیش بنای تاریخی تخت جمشید همدانه که قدمت چند هزارساله داره 

Tinypic

 

بقیه عکس ها در ادامه مطلب... 

ادامه نوشته

بدون شرح

داستان بازي بين "مهندس مكانيك وبرنامه نويس"

زنگ تفريح

یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند.برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید.

برنامه‌نویس دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، برنامه‌نویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ۵٠ دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامه‌نویس بازى کند.
ادامه نوشته

نامه ی پسر به پدر

این پست رو به عنوان زنگ تفریح می گذارم. امیدوارم خوشتون بیاد!!

پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب ديد که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چيز جمع و جور شده. يک پاکت هم به روي بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترين پيش داوري هاي ذهني پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :

......

ادامه نوشته

پیام بازرگانی

گویا طنز لازمیم

اهل دانشگاهم رشته ام علافي‌ست جيب‌هايم خالي ست پدري دارم حسرتش يك شب خواب! دوستاني همه از دم ناباب و خدايي كه مرا كرده جواب. اهل دانشگاهم قبله‌ام استاد است جانمازم نمره! خوب مي‌فهمم سهم آينده من بي‌كاريست من نمي‌دانم كه چرا مي‌گويند مرد تاجر خوب است و مهندس بي‌كار وچرا در وسط سفره ما مدرك نيست! ((چشم ها را بايد شست جور ديگر بايد ديد)) بايد از آدم دانا ترسيد! بايد از قيمت دانش ناليد