نفس های آخر
شاید باوری آید پدید.
شاید باوری آید پدید.
تو این پست می خواستم یک پیشنهاد به همه ی نویسنده ها بدم.
می خواستم بگم اگر کسی کتاب یا مطلبی می خونه خلاصه یا چکیده ی اونارو با معرفی کتاب یا جمله ای میبینه که بدرد انسان هایی تو سن ما می خوره می تونه به جای خیلی از پست های موجود(به کسی بر نخوره مال خودم هم جز اوناست) استفاده کنه. اگه به قصد نوشتن یک پست قوی یک کتابم بخونید دیگه حرف نداره. اگه به جای ۱۰۰ پست معمولی تو یک ماه ۵ پست قوی تو وبلاگ باشه فکر کنم بهتر باشه. منظورم گذاشتن وقت بیشتر برای یک پست به جای نوشتن ۲۰ پست تو همون زمانه.
من نمی گم مطالب تنوع نداشته باشه منظورم اینه اگر کسی مطلبی رو جایی می خونه به جایه کپی کردن دربارش مطالعه کنه و به زبان خودش بنویسه. حالا هر جور مطلبی که هست.
به این ترتیب هم مطالعه ی هممون زیاد میشه هم نوشتن رو یاد میگیریم. می تونیم نظر های بهتری هم بدیم.
با تشکر
-هوش ارزان تر از نمک است. آنچه افراد باهوش را از افراد موفق متمایز می کند٬ انجام یک عالم کار سخت است.
-اندیشه یا باور یا دانش ما نتیجه ی چندانی ندارد. فقط کاری که انجام می دهیم پیامد به همراه دارد.
-تخیل همه چیز است. تخیل پیش بینی جذابیت های آتی زندگی است.
-هدفی انتخاب کنید که آن قدر بزرگ باشد که در روند دستیابی به آن به شخصی با ارزش تبدیل شوید.
-شما جز آن پنج نفری هستید که بیشتر وقت خود را با آنها می گذرانید.
کاشکی پرنده بودم.
مهم نبود پریدن ولی برنده بودم.
فرقی نداره وقتی ندونی و نبینی.
غصه ت میگیره وقتی می دونی و می بینی.
دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره خودش گیر گرفتاره
همون بهتر که ساکت باشه این دل
جدا از این ضوابط باشه این دل
از این بدتر نشه رسوایی ما
که تنهاتر نشه تنهایی ما
که کاره ما گذشته از شکایت
هنوزم پایبندیم در رفاقت
میریزه تو دلش دل غصه هاشو
آخه هیچکس نمیخواد قصه هاشو
به نظر شما چرا ما برای تفکر به محرک نیاز داریم؟
لطفاً با تفكر پاسخ دهيد اگرم فكرت نمياد نظر نده.