کارش به ته غزل کشیده چشمت
تا سرمه ای از عسل کشیده چشمت
زیر مژه ات هزار دل زندانی است
 از بس چک بی محل کشیده چشمت

***

آواز لب دوخته را دریابید
خاکستر افروخته را دریابید
ما دود شدیم و بچه هامان ماندند
این نسل پدر سوخته را دریابید

***

گر چه پیِ گنج بوده ام در همه عمر
هم کاسه رنج بوده ام در همه عمر
ای کاش که هشتم گروی نه می بود
زیر سه و پنج بوده ام در همه عمر

***

تک رابط بین ریل و واگن، عشق است
فرمول مونو اکسید کربن عشق است
از جاذبه  سیب  دلت  فهمیدم
قانون چهارم نیوتن عشق است      

***

افسوس نشد پای جلو بگذارم
جان و دل خود به پای تو بگذارم
از بس که جوان بودم و تنها، حتی
دل، ریش نداشت تا گرو بگذارم

(عباس احمدی)