چشم به قفل قفسي هست و نيست

مژده ي فريادرسي هست و نيست

مي رسد و مي گذرد زندگي

آه كه هردم نفسي هست و نيست

حسرت آزادي ام از بند عشق

اول و آخر هوسي هست و نيست

مرده ام و باز نفس مي كشم

بي تو دراين خانه كسي هست و نيست

كيست كه چون من به تو دل بسته است

مثل من اي دوست بسي هست و نيست

 (فاضل نظری)