پندار کج
اين مثل باشد كه تا گردون رود ديوار كج
گر ز غفلت خشت اول را نهد معمار كج
پايه ي كاخ حياي ما كج از بنياد بود
صحن كج شد،بام كج شد ،در كج و ديوار كج
چرخ با ما كجرو از آن روست كاندر ملك ما
مردمان راست باشد اندك و بسيار كج
راست نايد كارمان تا هستمان خرچنگ وار
راه كج ،كردار كج، گفتار كج، پندار كج
قبله ي مسجد كج و نتوان شدن سوي كنشت
زانكه اينجا نيز راهب را بود زنار كج
نيست بحثي بر جوانان چون كله كج مي نهند
سالخورده شيخ بر سر مي نهد دستار كج
منزل مقصود اگر خواهي به راه راست رو
ني رسد باري به منزل چون كه باشد بار كج
آفريد ايزد قلم را راست (بينش)از چه رو
مي گذارد شاعرش بر صفحه ي طومار كج
شاعر:ميرزا تقي آق اولي(بينش)
+ نوشته شده در سه شنبه چهارم اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۱۵ ق.ظ توسط علی خان آبادی
|
با سلام